***
اى نمازى که در تمامى تو
آه یک اشتیاق بىپرواست
اى نمازى که در طپشهایت
لرزش قلبهاى انسانهاست
تو تمامیّت جهان منى
خاک و دریا و آسمان منى
در رگ پر غرور هر «رکنت»
خون یک عشق پاک مىگردد
در نگاه عمیق «الحمد» ت
پرتوى تابناک مىگردد
چون درختى نشسته در ره باد
عشق را در تو مىکنم فریاد
در خروش بلند هر لفظت
آه زخم عمیق دوران است
در دل جملههاى بىمرزت
داروى دردهاى انسان است
در تو اى سایه لطیف نیاز
«خویشتن» را ز «خود» دهم پرواز
سر کشد از نگاه «گُم رنگت»
موج اندیشمند یک فریاد
شوق را، نور را، بلندى را
در وجودم تو مىکنى بنیاد
با تو هر لحظه روح مىگیرم
بىتو اى «جان روح» مىمیرم!…
من کویرم ولى ز بارش تو
اى سحاب امید مىرویم
در شب سرد و تیره عصیان
تابشى دلگداز مىجویم
تا که آتش زند «سراى کنشت»
نیست سازد درون من «من زشت»
در من از جوشش تو مىگردد
انقلابى مدام و روحانى
با تو هر لحظه بیش مىفهمم
معنى آرمان انسانى
آرى، اى شعر جاودانه دوست
در تو پیغام آسمانى اوست
آه… اى صبح روشن توحید
بىتو، در عمق جان من شام است
لحظههاى شکستهام، بىتو
کوه آتشفشان آرام است
بىتو فریادِ مانده در کامم
کفرِ تاریخ، لعنِ ایامم
دل من، بىتو، شهر خفته و خواب
که در آن یک صداى یا رب نیست
دل من، بىتو، آسمان سیاه
که در آن یک شعاع کوکب نیست
بىتو، من لحظههاى گریانم!
آبشار سقوط انسانم!
بىتو، اى ابر مهر! خشکیدم
گرچه هر روز مىشوم خم و راست
بىتو، اى رود پر خروش امید
ذرّههایم رسوب هر فحشاست
عمر ما، بانگ کور عادتهاست
کو نماز على؟ کجاست؟ کجاست
خرداد ۱۳۵۳ ـ همدان
* از مجموعه شعر «بگذارید که انسان باشم» انتشارات رسالت، ۱۳۵۵، قم
***